چراغی روشن کنید

شیما هاشمی
شیما هاشمی

ه‌عنوان طراح با نشریات دنیای سخن، جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان، توانا، زن، همشهری، ایران، هم‌میهن، خط‌خطی، سازندگی، اعتماد، شرق، خرداد، مجلات همشهری و... سال‌ها کارکرده و به‌عنوان مدیر هنری یا دبیر سرویس طرح هم با نشریات توانا، شرق، اعتماد، مناطق آزاد، اعتماد، مجلات همشهری، هم‌میهن و... همکاری داشته است. او که بیش از دو دهه مدرس دانشگاه در رشته‌های سینما، انیمیشن و گرافیک هم بوده، مؤلف کتاب «صد سال کاریکاتور تهران» است و برگزارکنندۀ جشنواره‌های متعددی از جمله جشنوارۀ «تهران کارتون».

متولد سال ۱۳۵۱ در زنجان است. معماری را در هنرستان خواند، کارشناسی گرافیک و کارشناسی ارشد انیمیشن «دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران» را به پایان رساند؛ داستان کارتونیست شدنش در نوبۀ خود به مانند یک کارتون است؛ در این‌باره خودش چنین می‌گوید: «قبل از این‌که وارد کارتون و کاریکاتور بشوم نقاش بودم؛ در تابستان ۱۳۷۱ کلاسی داشتم و در آن کلاس شاگردی که بسیار دوستش داشتم. روزی ایشان از من پرسیدند: «که آیا کاریکاتور هم کار کرده‌ام؟» من‌هم که می‌خواستم نظرشان را جلب کنم و گفتم: «بله.» ایشان اظهار علاقه کردند که کارهایم را ببینند و خوب... من که کاری نکرده بودم. پس شروع به کار کردم. علاقۀ ایشان بیشتر و بیشتر شد و من بیشتر و بیشتر کار کردم. تا این‌که کارتونیست شدم و چند سال بعد با «شیرین» ازدواج کردم.» او معتقد است در ورودش به دانشگاه، مطبوعات و موارد دیگر هم چیزی شبیه به همین اتفاق برایش افتاده است. معدل دیپلمش ۷۷/۱۰ بود با این‌همه چون به شیرینِ جانش قول داده بود که سال بعد در «دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران» گرافیک بخواند، به قولش عمل کرد و قبول شد. در مورد ورودش به مطبوعات هم می‌گوید: «پدرِ شیرین اشتراک مجلۀ «دنیای سخن» را داشتند و برای من مهم بود که کارهایم از خانه‌شان سر در بیاورد برای همین به دفتر این مجله رفتم و درخواست همکاری دادم؛ «شاهرخ تویسرکانی» کارهایم را دید و خوشش ‌آمد و با او شروع به همکاری کردم». او که جوایز جهانی‌ زیادی هم کسب کرده در موردشان می‌گوید: «تقریباً همۀ ۲۸ جایزۀ جهانی، ۶ جایزۀ اول جهانی و بیش از ۱۰۰ جایزۀ ملی از جمله تندیس ریاست جمهوری را به خاطر قولی که به شیرین داده‌ام کسب کرده‌ام؛ و آخرین قولم هم ورود به عرصۀ سینماست».

«جمال رحمتی» فردی چنین عاشق‌پیشه و شاید لطیف توانسته در حوزۀ کارتون بسیار قدرتمند عمل کند و آثار ماندگار و به‌شدت تأثیرگذاری خلق نماید. آثاری که اکثراً نقدی گویا و مستقیم است به موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه در همۀ این سال‌ها؛ این آثار او را تبدیل کرده به یکی از فعالین حوزۀ مطبوعات و رسانه که به‌صورت مداوم و پیوسته به خلق اثر در جراید می‌پردازد و علاوه بر آن در فضای مجازی نیز مصرانه فعال است. در جامعۀ هنری به‌خصوص در سال‌های اخیر نسبت به وقایعی که اتفاق افتاد همیشه پای ثابت بوده؛ و در خلق آثارش دغدغه‌مندانه در جستجوی عدالت از دست رفته در همۀ حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری است.

گفت‌وگو با او در این شماره که به موضوع «عدالت اجتماعی» پرداخته شده، بهترین بهانه است برای دیدن جامعه از زاویۀ دیدِ او که یکی از کارتونیست‌های مطرح ایرانی است در سطح بین‌المللی.

کارتون و کاریکاتور هنری است که می‌توان برداشت‌های مختلفی از آن داشت، این در نگاه کارتونیست چگونه است؟

نکتۀ بسیار دقیقی را گفتید؛ خلق یک اثر با هنرمند است و برخورد و مواجهه با آن با مخاطب. واقعیت این است هنرمند هرچقدر هم که دقیق عمل کند مخاطب به هر حال آن را از صافی ذهن خود خواهد گذراند و برداشت خودش را خواهد داشت. به نظرم کارتونیست باید احاطۀ کافی به این امر داشته باشد و تا جایی می‌تواند کاری کند که برداشت‌های بسیار دور از موضوعِ کارش نشود اما به هر حال این گریزناپذیر است.

یک کارتونیست خوب فقط می‌تواند درصد برداشت‌های بی‌ارتباط را کم کند. برای من‌هم مهم این است که در حیطۀ خودم درست عمل کنم. گاهی هنرمند کاری را خلق می‌کند که مخاطبش می‌خواهد و گاهی هم می‌داند مخاطب منتظر نوع نگاه و تحلیل اوست. مخاطب برایم محترم است اما فکر می‌کنم هنرمند باید جلوتر از مخاطبش حرکت کند نه پشت سر او. در بسیاری مواقع می‌بینیم کارتونیست حتی تابع نگاه و قضاوت اشتباه مخاطب هم می‌شود که به نظرم این خیلی بد است.

آثار مختلف اجتماعی‌ای خلق کردید که سر و صدای زیادی هم به پا کرده؛ چگونه سوژه را انتخاب می‌کنید و سراغش می‌روید؟ نحوۀ نشان دادنش به جامعه چگونه است؟

در این زمینه به دو چیز تکیه می‌کنم، احساس به موضوع و تحلیلم به آن؛ البته در قدم اول احساس و در قدم بعدی تحلیل. در این بین کارهایی دارم که صرفاً انعکاس احساسم و یک جاهایی هم تحلیل من از شرایط بوده. در نهایت همیشه برایم مهم است کاری را خلق کنم که به آن اعتقاد دارم.

مخاطب چه جایگاهی در آثار شما دارد و نگاهتان به مخاطب چگونه است؟

برایم مهم است؛ اما واقعیت این است که مخاطبِ آثار من به دلیل تکنیک و نوع نگاهم و موارد دیگری که زیرمجموعۀ همین‌هاست مخاطبِ آثار من شده است، به همین دلیل توقع دارد تکنیک و نوع نگاهِ جمال رحمتی را ببیند؛ و در نهایت می‌توانم بگویم که مخاطب مهم است اما من باید کار خودم را بکنم.

در جامعۀ هنری به خصوص در سال‌های اخیر نسبت به وقایعی که اتفاق افتاد همیشه پای ثابت بودید؛ و در خلق آثارتان دغدغه‌مندانه در جستجوی عدالت از دست رفته در همۀ حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری؛ چرا؟

همه این‌ها برمی‌گردد به جهان‌بینی من. همیشه دوست دارم کشوری داشته باشیم که بیشتر از حالا به آن افتخار کنیم و برای رسیدن به این نقطه باید هرکسی به اندازۀ توانایی‌اش چراغی روشن کند. من‌هم وقتی مشکل و ایرادی می‌بینم در مورد آن کار می‌کنم تا شاید بشود آن ایراد را رفع کرد. به نظرم در شرایط فعلی مسائل بسیاری وجود دارد که با بی‌قاعدگی اتفاق می‌افتند. ما شایستۀ فضای بهتری برای زندگی و کار هستیم پس برای رسیدن به آن باید تلاش کنیم.

از دیدگاه شما هنرمند تا چه اندازه باید به اتفاقاتی که در جامعه و اطرافش رخ می‌دهد واکنش نشان دهد؟

هنرمند متأثر از محیط و پیرامون خودش است. گاهی برخی هنرمندان این محیط را خودشان برای خودشان می‌سازند که معمولاً یا مطابق با شرایط زمان نیست یا دنیایی است با قواعدی که خود هنرمند تعیین کرده. ایرادی هم نیست چون واقعاً نمی‌شود باید و نبایدی مشخص کرد. می‌توانم در مورد دیدگاه خودم حرف بزنم؛ ولی من این دنیای شخصی را نمی‌سازم و تحت تأثیر اتفاق‌های محیط اثر خلق می‌کنم، چون این‌طور واکنش نشان دادن را دوست دارم. بعضی از هنرمندان هم واکنش آشکار ندارند اما ناخودآگاه احساس‌شان را می‌شود در آثارشان دید.

این‌که در هر اتفاق اثری خلق می‌کنید از دغدغه‌مندی‌های شما است؟

این به دغدغه‌های ذهنی من برمی‌گردد؛ اصولاً نمی‌توانم فقط تماشاگر باشم. در عین حال که کارتون هم ذاتاً منتقدانه است و نمی‌توانم نگاه دیگری به اتفاق‌های اطرافم داشته باشم.

پرداختن به سوژه‌های اجتماعی، سیاسی و کلاً حوزه‌های مختلف جامعه برای شما حواشی مختلف ایجاد کرده؛ از زمان خلق اثر پیش‌بینی ‌این حواشی را دارید؟ و وقتی اتفاق می‌افتد چه حسی در شما ایجاد می‌شود؟

بدون شک حواشی در رویکرد من تأثیر دارد. اصولاً اگر دنبال کنندۀ آثارم باشید متوجه می‌شوید که همواره سعی کرده‌ام سمتی بایستم که فکر می‌کنم حق است و در بسیاری از این مواقع حق نزد مظلوم است. به همین دلیل کارتونیست‌هایی را که دست راستِ قدرت هستند درک نمی‌کنم. اصولاً هم اگر سمتی بایستی که سمت قدرت نیست، صاحبان قدرت می‌توانند برایت مسئله و حاشیه درست کنند. خودِ من تاکنون این امر را در سه مقطع تجربه کرده‌ام. دو مقطع آن در دورۀ ریاست جمهوری «احمدی‌نژاد» بود و یک مورد بسیار مهم آن‌هم در دورۀ مرحوم «رئیسی».

زمانی بوده که از واکنش‌ها خسته شوید و از خودتان سؤال کنید چرا باید این حواشی را برای خودم درست کنم؟

بله؛ این برایم اتفاق افتاده است اما زمانش طولانی نبوده. نهایتاً چند ساعت. بعد از آن دوباره به تنظیمات کارخانه برگشته‌ام. اصولاً کارتون یعنی حاشیه و دردسر. وقتی وارد این حیطه می‌شوی باید پی‌اش را به تنت مالیده باشی.

در آثارتان همیشه به موضوعاتی مثل عدالت اجتماعی پرداخته‌اید؟ در جامعه چقدر تأثیرگذار بوده؟

ناخودآگاه درگیر این مسئله هستم و همواره برایم مهم بوده است.

برخی آثارم مخاطب میلیونی پیدا کرده‌اند مخصوصاً برخی از آن‌ها که به شکلی ابراز همدردی بوده است. برخی دیگر در رویکرد عمومی به موضوعی مؤثر بوده است. در مجموع با این‌که دامنۀ تأثیرگذاری کارتون محدود است اما گاهی این تأثیر برایم فراتر از انتظار بوده است.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

عدالت اجتماعی؛ خط قرمزِ جامعۀ هنری

علیرضا بیت‌اللهی
علیرضا بیت‌اللهی

میل به عدالت در نهاد همۀ ما انسان‌ها نهفته است و از دیرباز تاکنون موجب شکل‌گیری و یا فروپاشی جوامع بشری بوده؛ ذات طبیعت و به تبع آن، ذات انسان بر پایۀ تعادل شکل گرفته است. هرگاه تعادل در وجود انسانی به هم می‌ریزد موجب کسالت، بیماری یا حتی مرگ و نابودی می‌شود. این معنی و مفهوم را می‌توان از فرد به جامعه هم توسعه داد. در هر جامعه‌ای که تعادل و به معنی اجتماعی آن عدالت با کیفیت بیشتری در جریان باشد آن جامعه شاداب‌تر، سالم‌تر و رو به جلو در حرکت است و هرچه عدالت رنگ ببازد؛ جامعه پرتنش‌تر، ناآرام‌تر و رو به زوال‌ است.

متأسفانه در جامعۀ ما عدالت اجتماعی در وضعیت هشدار و نامساعدی به سر می‌برد همچنان که هیچ اثر هنری بدون رعایت اصول تعادل، توازن و تناسب تبدیل به یک اثر قابل ستایش نمی‌گردد؛ هیچ جامعه و هیچ حکومتی بدون برقراری عدالت قادر به رشد و شکوفایی نخواهد بود چه بسا که از هیچ موسیقیِ فاقد هارمونی و ریتم، صدای زیبایی شنیده نمی‌شود، از هیچ جامعۀ فاقد عدالت هم اصوات زیبایی شنیده نخواهد شد. همان‌گونه که بدون رعایت اصول هماهنگی و تناسب در هیچ حوزه‌ای از دیزاین شاهد خلاقیت و نوآوری ماندگاری نخواهیم بود؛ بدون رعایت اصل عدالت نیز در هیچ جامعه‌ای شاهد پیشرفت و آبادانی مستمر نخواهیم بود. در یک کلام بخواهم بگویم؛ عدالت پاشنۀ آشیل هر جامعه‌ای است.

به یاد دارم از سال ۸۴ که من‌هم جز رأی اولی‌ها به حساب می‌آمدم، نرخ دلار ۹۰۰ تومان بود و تاکنون که حدود ۶۰ هزار تومان شده، دولت‌مردان مختلفی با شعارهای زیبا و وعده‌های فریبنده به روی کار آمده‌اند و آن‌چه که نصیب این مردم شریف و جامعۀ هنری شده فقط شرایط اقتصادی و معیشتی بد و بدتر بوده و سفره‌هایی که روزبه‌روز کوچک‌تر می‌شود. اکنون که به این حدوداً ۲۰ سال گذشته نگاه می‌کنم، یادم نمی‌آید که گفته باشم شرایط فلان سال از سال قبل‌ترش بهتر بوده و گامی رو به جلو در زندگی روزمره مردم برداشته شده است. رشد افسار گسیختۀ نرخ دلار هم در کمتر از ۲۰ سال گذشته بیانگر این مطلب است. گاهی با خود فکر می‌کنم شاید ما هم جزئی از «اصحاب کهف» هستیم با این تفاوت که نه در خوابیم و نه در غار! به موازات وضعیت اقتصادی شرایط مدیریتی و توزیع عادلانه فرصت‌ها و ثروت‌ها نیز به همان نسبت به طیف‌ها و گروه‌های فکری و سیاسی خاص محدود و محدودتر شد. در حال حاضر شرایط به‌گونه‌ای است که کمتر مسئول یا مدیری در بخش‌های مختلف جامعۀ هنری بدون ارتباط و یا معرفی از سوی صاحبان قدرت و گروه‌های سیاسی و حزبی انتخاب شده است. این دقیقاً نقطۀ مقابل جامعۀ عدالت محوری است که مدیران و مسئولانش بایستی فارغ از نگاه‌های حزبی و جناحی با به کارگیری ساز و کارهای شایسته سالارانه، عادلانه انتخاب شوند. در چنین شرایطی بدیهی است که تقریباً تمام پروژه‌ها و فرصت‌های مالی، آموزشی و... نصیب افراد نزدیک به این گروه‌ها و حزب‌ها می‌شود.

یکی دیگر از مهمترین موارد در جهت تحقق عدالت اجتماعی، نگرش به پدیده‌ها و میدان دادن به آن‌ها متناسب با ماهیت وجودی آن‌هاست؛ ماهیت هنر آزاد و سیال است، تمایل دارد با همه جا و همه چیز مأنوس شود و بسته به ذوق و دیدگاه هنرمندش نیاز است به هر موضوعی ورود کند؛ اما متأسفانه در جامعۀ ما هنر صرفاً ابزاری است که باید در خدمت اهداف و برنامه‌های گروه‌ها و طیف‌های سیاسی باشد. مادامی که آثاری هم‌سو با اهداف این گروه‌ها خلق شود مورد‌توجه ویژه قرار می‌گیرد و حتی موضوع به رسانه‌های ملی و فراگیر نیز کشیده می‌شود. این در حالی است که با دیدگاه عدالت‌محور بایستی سیاست‌ها به گونه‌ای باشد که فضا برای رشد و توجه به تمامی هنرها و هنرمندان با گرایش‌ها و موضوعات مختلف هنری محیا باشد و چه‌بسا شرایط جهت معرفی آن‌ها به جامعه از طریق رسانه‌های ملی و شبکه‌های اختصاصی امکان‌پذیر باشد که متأسفانه در این مسیر حرکت مؤثری انجام نشده است.

با تمامی این تفاسیر در چنین شرایطی برای افراد و گروه‌های مستقل هنری که افکار متفاوتی دارند سه راه و مسیر گشوده است؛ یا بایستی نقاب به صورت بزنند و وارد میدان شوند که بازارش در این شرایطِ تک‌بعدی بسیار داغ است، یا گوشۀ عزلت برگزینند و در خلوت و انزوای خود به خلق آثار هنری بپردازند و شبی را روز کنند و روزی را شب و یا وطن را بدرود گویند و اهداف و آرزوهایشان را به‌عنوان شهروند درجۀ دوم در آب و خاکی دیگر دنبال کنند.

جای نگرانی است که هرچه پیش می‌رویم آمار مهاجرت هم بیشتر می‌شود و گواه این حقیقت است که وضعیت عدالت در کشورمان نامساعد بوده و اوضاع و احوال آن روزبه‌روز بدتر هم می‌شود. مهاجرت یکی از تلخ‌ترین و البته دشوارترین کارهایی است که امروزه بسیاری از هنرمندان این آب و خاک یا در مسیر آن هستند یا در فکر آن؛ چرا که کوچک‌ترین روزنۀ امیدی برای تحقق آمال و آرزوهایشان پیش‌روی خود احساس نمی‌کنند.

سخن بسیار است اما ترجیح می‌دهم این مطلب را با شعری از سهراب سپهری به پایان برسانم:

جای مردان سیاست بنشانید درخت

که هوا تازه شود.

چتر قانون بر سر هنرمندان

مهدی شاه‌محمدی
مهدی شاه‌محمدی

خالق و پدیدآورندگان آثار هنری در کشور ایران دغدغه‌های فراوانی در حوزۀ حمایت از حقوق خود دارند. این دغدغه‌ها در حالی است که در حوزۀ قوانین با قانون «حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» مصوب سال ۱۳۴۸ روبرو هستیم که آخرین اصلاحات آن در سال ۱۳۸۹ محقق شده است؛ هرچند این قانون به کیفیتی توانسته پاره‌ای‌ از دغدغه‌ها را پوشش دهد و با برشمردن موارد مورد‌‌ نظر شمول حمایتی خود را تعیین داشته١ و همچنین بعضاً با جرم‌انگاری پاره‌ای از اعمال ارتكابی كه نقض حقوق هنرمندان می‌باشد سپر دفاعی برای اصحاب هنر در نظر گرفته است؛ لیکن نمی‌توان این قانون را جامع و مترقی دانست.

نقایص موجود و عدم رفع نیاز و ضرورت‌ها سبب شده حمایت از حق مالکیت معنوی یا همان کپی‌رایت به‌عنوان مطالبۀ اصحاب هنر کراراً مطرح شود و ایشان طلب اصلاح و به‌روزرسانی قوانین حوزۀ مالکیت ادبی و هنری را داشته باشند. متأسفانه با وجود آماده بودن لایحۀ «حمایت از مالکیت ادبی و هنری» و با وصف گذشت بیش از ده سال همچنان خبری از دستور کار قرار گرفتن این لایحه برای تصویب نهایی در مجلس شورای اسلامی نیست.

طبعاً مغفول ماندن حمایت از حقوق این بخش از جامعه نقض حقوق شهروندی و از عدالت به دور می‌باشد. تولیدات و آثار جامعۀ هنر اعم از صوت، تصویر، طرح، نوشته و غیره سرمایه‌های خالق و بعضاً بخشی از وجود پدیدآورندۀ آن است و نمی‌توان مالکیت را به اموال منقول و غیرمنقول اختصاص داد و به این بخش از تولیدات فرهنگی کم‌توجهی نمود.

اقتضای برقراری عدالت در اجتماع این است که هیچ طبقه‌ای از جامعه احساس تبعیض نداشته و حاکمیت را حامی حقوق خود بداند؛ آثار خلق شده از سوی جامعۀ هنر باید در یک چتر حمایتی قرار گیرد به کیفیتی که تعرض به آن هزینۀ سنگین برای مرتکبین داشته باشد و از سوی دیگر در این حوزه نباید با خلأ قوانین روبرو باشیم؛ خلأ و کمبودی که اکنون به‌شدت ملموس است و نمی‌توان از آن به سادگی گذشت.

قابل گذشت بودن جرایم پیش‌بینی شده در قانون حمایت حقوق مؤلفان، مصنفان و هنرمندان سبب شده محدودیت زمانی یک ساله برای طرح شکایت وجود داشته باشد و مقنن این دسته، جرایم ارتکابی را جرم عمومی نمی‌داند و جز با شکایت شاکی خصوصی پیگیری نمی‌نماید در حالی‌که این بخش از جرایم به لحاظ رسوخ پاره‌ای‌ از آثار هنری در سطوح جامعه می‌طلبد مدعی‌العموم با وقوع بزه خود ورود پیدا داشته و نیاز به اعلام جرم از سوی شاکی خصوصی نداشته باشد.

همچنین تعاریف موجود در قانون معنونه بسیار دقیق نمی‌باشند و متأسفانه مقنن صرفاً آثاری را ناظر به حقوق مادی تحت حمایت خود قرار می‌دهد که برای نخستین بار در ایران ساخته یا منتشر شده باشد؛ به عبارتی ما با این تقنین آمده‌ایم آثار یک ایرانی هنرمند که بدواً در خارج منتشر شده باشد را با بی‌تفاوتی از چتر حمایتی حذف نموده‌ایم که قطعاً عادلانه نبوده و می‌تواند مفری برای سوءاستفاده‌کنندگان باشد.

در هرحال به اقتضای پیشرفت حوزۀ هنر و خلق آثار نو و بدیع می‌طلبد قوانین داخلی هرچه سریع‌تر برای برقراری عدالت بروز و کارآمد شوند.

ضمن این‌که نباید چتر حمایتی را محدود به سرحدات مرزی کرد و صرفاً در حوزۀ داخل از خالقان آثار هنری حمایت نمود بلکه با پیوستن به کنوانسیون‌های مربوطه، هنرمندان خود را در گسترۀ جهانی حمایت نمود.

متأسفانه اکنون در زمینۀ کپی‌رایت کشور ایران به هیچ کنوانسیونی نپیوسته است و به‌طور مشخص از «کنوانسیون برن» که برای حمایت از پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری است دوری گزیده است و هنوز به آن ملحق نشده است؛ معاهده‌ای که بسیار مترقی است و حتی شرط لازم جهت ورود کشورها به سازمان تجارت جهانی موافقت و اجرایی کردن مقررات آن در كشور خود می‌باشد.

لیکن به دلیل دغدغه و نگرانی‌هایی که در افزایش قیمت کتاب‌های خارجی و خروج ارز و غیره وجود دارد سبب شده ما نتوانیم از آثار هنرمندان خود در سطح بین‌الملل حمایت کنیم و مسیر تقلب و کپی‌های غیرمجاز را باز گذاشته‌ایم. در حالی‌که اگر بتوانیم به این معاهده بپیوندیم می‌توانیم امیدوار باشیم جامعۀ هنرمند خود را وارد چرخۀ تجارت جهانی نموده‌ایم و به صورت مترقی و همگام با جامعۀ بین‌الملل از هنرمندان خود در داخل و خارج حمایت نماییم؛ لازم به ذکر است با پذیرش این عهدنامه بر طبق «مادۀ ۹» قانون مدنی این کنوانسیون در حکم قانون داخلی محسوب شده و طبعاً لازم‌الاجراست و می‌توان امیدوار بود با این مقررات خط بطلانی بر تبعیض در رعایت حقوق و خلأهای قانونی کشیده می‌شود و عدالت به معنای اخص کلمه برای این طبقه از جامعه برقرار می‌گردد؛ به امید آن روز

پی‌نوشت (۱)

ماده (۲) اثرهای مورد حمایت این قانون به شرح زیر است:

۱-کتاب، رساله، جزوه، نمایشنامه و هر نوشتۀ دیگر علمی و فنی، ادبی و هنری.

۲- شعر، ترانه، سرود، تصنیف که به هر ترتیب و روش نوشته یا ضبط یا نشر شده باشد.

۳- اثر سمعی و بصری به منظور اجرا در صحنه‌های نمایش، پردۀ سینما، پخش از رادیو یا تلویزیون که به هر ترتیب و روش نوشته یا ضبط یا‌ نشر شده باشد.

۴- اثر موسیقی که به هر ترتیب و روش نوشته یا ضبط یا نشر شده باشد.

۵- نقاشی، تصویر، طرح و نقش، نقشه جغرافیایی ابتکاری، نوشته‌ها و خط‌های تزئینی، هرگونه اثر تزئینی و اثر تجسمی که به هر طریق و ‌روش به‌صورت ساده یا ترکیبی به وجود آمده باشد.

۶- هرگونه پیکره (‌مجسمه)

۷- اثر معماری از قبیل طرح و نقشۀ ساختمان

۸- اثر عکاسی که با روش ابتکاری و ابداع پدید آمده باشد.

۹- اثر ابتکاری مربوط به هنرهای دستی یا صنعتی، نقشه قالی و گلیم.

۱۰- اثر ابتکاری که بر پایۀ فرهنگ‌عامه (‌فولکلور) یا میراث فرهنگی و هنری ملی پدید آمده باشد.

۱۱- اثر فنی که جنبۀ ابداع و ابتکار داشته باشد.

۱۲- هرگونه اثر مبتکرانۀ دیگر که از ترکیب چند اثر از اثرهای نامبرده در این فصل پدید آمده باشد.

اولین سالانۀ بی‌هنرِ کرمان

محسن امینی
محسن امینی

برگزاری سالانه‌ها نیاز به یک دبیرخانه فعال و یک متولی دارد و از دو جهت مورد بحث و بررسی است؛ مورد اول شامل مباحث سیاست‌گذاری، داوری و پوشش سلیقه‌های مختلف است که باید به شکلی دموکراتیک انجام شود و مورد دوم بودجۀ ثابت و مقرر برای برگزاری است. از آن‌جایی که سالانه به‌واقع نمایش آخرین اتفاقات و تحولات هنری صورت گرفته در یک هنر و ذهنیت و رویکرد هنرمندان آن حوزه است؛ انجمن‌ها بهترین گزینه به‌عنوان برگزارکنندۀ سالانه هستند؛ چراکهمی‌توانند تخصصی‌تر به مسئله بپردازند. وقتی براساس یک برنامه و با بودجۀ مشخص این سالانه‌ها توسط انجمن‌ها برگزار شود، در صورت عدم برگزاری می‌توانیم به آن انجمن ایراد بگیریم که چرا فعالیت نمی‌کنید؟!

روال سالانه‌های پیشین این بوده که هیئت‌مدیرۀ «انجمن‌ هنرهای تجسمی»با همکاری «موزۀ هنرهای معاصر»به‌عنوان نمایندۀ «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، یک عده‌ای از صاحب‌نظران هنرهای تجسمی را برای تشکیل شورای سیاست‌گذاری دعوت می‌کرد، در مورد «سالانۀ هنر کرمان» اما این مهم انجام نگرفته است، این رویداد نه از سوی انجمن هنرهای تجسمی و یا موزۀ هنرهای معاصر و نه از سوی یک بنیاد معتبر برگزار شد؛ و صرفاً چون دیگر رویدادهای کرمان براساس تصمیم‌های محفلی و گعده‌ای، شتاب‌زده اتفاق افتاد. با نگاهی به آرم‌ اسپانسرها جای انجمن هنرهای تجسمی و موزه هنرهای معاصر کرمان را خالی می‌بینیم.

در این میان بسیاری از هنرمندان کرمان هم موافق این سالانه نبودند زیرا در نبود نهادی _انجمن هنرهای تجسمی کرمان _ که نمایندۀ آن‌ها در سالانه باشد، در کمال تعجب با یک موسسه که با عنوان خود _خانۀ هنر کرمان_ سعی در تمامیت‌خواهی دارد روبرو شدند. موسسه‌ای که بیشتر فعالیت آن در زمینۀ آموزشگاهی است و مسئول آن هیچ تخصص و اعتباری در زمینۀ هنرهای تجسمی خصوصاً نقاشی و گرافیک ندارد.

البته این‌جا انجمن هنرهای تجسمی کرمان باید جواب‌گوی هنرمندان باشد از آن جهت که این اتفاق به سبب کم‌کاری و بی‌مسئولیتی انجمن صورت گرفته است. بسیاری از هنرمندان کرمان به هیچ عنوان با این سالانه موافق نیستند و معتقدند به نوعی از این عنوان _سالانۀ هنر کرمان_ سوءاستفاده شده است.

«خانۀ هنر»! هیچ مرجعیت و اعتباری برای برگزاری چنین سالانه‌هایی ندارد؛ از طرفی این‌همه پراکنده‌کاری و هرج و مرج چیزی جز لطمه زدن و بی‌اعتبار کردن هنر نیست، هدفی جز شومن‌بازی‌های متداول و پروپاگاندا نیست همان‌طوری‌که به‌وضوح در این سالانه می‌بینیم.

تیم برگزارکننده درجایی گفته قبلاً تجربۀ برگزاری «جشنوارۀ فجر» در کرمان را داشته‌اند که همان هم جای نقد بسیاری دارد و فکر نمی‌کنم برگزارکنندگان و دبیران جشنوارۀ فیلم فجر در تهران با هنرهای تجسمی فجر یکسان باشند. یکی از مشکلات اساسی هنر کرمان این است که بعضی افراد صرفاً مشغول شومن‌بازی هستند و هنوز برای خودشان مشخص نیست چکاره‌اند.

مسئلۀ مهم دیگر دبیران سالانه است که با نگاهی به فراخوان به‌وضوح می‌بینیم با دبیران تخصصی در هر بخش مواجه نیستیم؛ و از طرف دیگر هم داوران فراخوان را داریم که گاهاً حتی کوچکترین اطلاع و سابقه‌ای در حوزۀ داوری خود نداشته‌اند؛ بزرگترین ضعف‌های برجسته وواضحی که حتی هنرجویان در ابتدای راه را نیز آزار می‌داد، همۀ این موارد باعث شد شرکت‌کنندگان جدی ترجیح دهند با این فراخوان غیرحرفه‌ای و ترکیبِ داوری در این رویداد شرکت نکنند.

پاره‌ای از نقدهای دیگری را که می‌توان به این رویداد وارد کرد عبارتند از:

_استفادۀ بی‌ربط از اسامی کشوری همچون «علی معلم»، «مرتضی ممیز»، «کمال‌الملک» و... که هیچ تناسبی با کرمان ندارند؛ و هویت خاصی هم به سالانۀ هنر کرمان نمی‌دهند.

_طراحی بسیار ضعیفِ هویت بصری رویداد که از یک کانسپت خلاق و یونیک برخوردار نبود و تنها براساس یک پوستر بسیار ضعیف و سطحی، سرسری انجام شده بود؛ که این طراحی به تنهایی همۀ موارد تبلیغاتی رویداد از جمله گرافیک محیطی و شهری را هم با تغییر سایز پوشش می‌داد! برای سالانه‌ای که قرار بر داوری آثار گرافیک دارد و دادن جوایز به برگزیدگان این بخش سالانه‌ای که خود مبتذل‌ترین، سطحی‌ترین و بی‌دانش‌ترین گرافیک را دارد.

_تقدیر از پیشکسوتان در سطحی‌ترین شکل ممکن و به‌صورت کاملاً نمایشی و بدون پرداختن درست به زندگی حرفه‌ای این عزیزان که از همان شتاب‌زدگی و بی‌دقتی رویداد برخوردار بود؛ با اسامی زیاد و کمترین توجه به آن‌ها مواجه بودیم؛ بهتر است بگوییم هزینه‌کرد پیشکسوتان برای هیاهوی هیچ.

_در بخشی از رویداد در اقدامی عجیب با عنوان «جایزۀ علی معلم» به پاس سی سال تلاش خصوصی در زمینۀ فرهنگ و هنر! به یکی از برگزارکنندگان رویداد تندیس داده شد؛ به نوعی پیشکسوت‌سازی توسط خود و این جایزه به خود، نوعی گل به خود بود و تصویر زننده‌ای داشت.

مشخص نبود این تلاش برای خودِ شخص و بعد جامعۀ کرمان در واقع حاصل سی سال تلاشِ چه دست‌آوردی بوده؟!

_مشخص نبودن مبنا و اساس صدور و اهدای دیپلم‌های افتخار در این رویداد

هدف از این سالانه را در خبری که از خبرگزاری ایبنا منتشر شده بود کادرسازی و... نیروی جوان اعلام کرده بودند این در حالی است که این رویداد چنان بی‌محتوا، ضعیف و پر سر و صدا برگزار شد که حالا باید گفت اعضا و داوران و عوامل این سالانه خود نیاز به کارگاه آموزشی دارند تا منابع اسپانسری این‌گونه هدر نرود؛ و شاید بهتر باشد در برنامه‌های آتی از کریتور و برنامه‌گذار حرفه‌ای استفاده کرد.

کریتوربه عنوان یک شخصیت واسط در دنیای هنر و کسی که ارتباط مستقیم با چگونگی نمایش هنر دارد، در زمینۀ شكل‌گیری جریان‌های‌ هنری می‌تواند با پیروی از الگوهای مدیریتی و نمایشگاهی صحیح نقش مستقیم و مؤثری داشته باشد.

و در نهایت بهتر است از عنوان «اولین دورهمی هنر کرمان» برای این رویداد استفاده شود تا «سالانۀ هنر کرمان» و ای کاش به جای تصمیم‌های محفلی و گعده‌ایبا تشکیل دبیرخانۀ تخصصی و بهره‌مندی از کار منسجم گروهی، رویدادی با حداقل استاندارد برگزار می‌شد نه این‌که اسم موسسه‌ای و شخصی به‌عنوان رئیس سالانه آورده شود که هیچ فعالیت حرفه‌ای و تخصصی در زمینۀ هنرهای تجسمی، بخصوص گرافیک و طراحی ندارد و حتی موفق به به‌کارگیری متخصص‌های این رشته‌ها نیز در روند کارش نشده است.

به امید این‌که در آینده هر شخص در حوزۀ کاری خود مشغول باشد و به دنبال شانتاژ و پروپاگاندا برای خودنمایی به هر حوزه‌ای سرک نکشد.